تا کجا می شه به این رویه ای که" من الان خوشحالم و کی اهمیت می ده که بقیه چه فکری می کنن اصلا" ادامه داد.یعنی تا کجا هی میشه این نکن نکن ها رو بشنوم وبگم که "اوا من که خوشحالم... "و نکن نکن هایشان به هیچ جایم نباشد.تا کجا می شه وقتی که دارند من و آبا و اجدادمو قضاوت می کنند ،خوشحالیمو بذارم در گوشم که" لای لای.. من خوشحالمو نمی شنوم چی میگین ..." .تا کجا می تونم به اونایی که هیچ ایده ای ندارند که عذاب زندگی ناشاد روتاب آوردن چقدر سخته بگم که :"آره ،خوشحالی به هر قیمتی..."
می ترسم یه روز برسه که هیچ کی دیگه نباشه و خود خوشحالم باشم فقط...
می ترسم یه روز برسه که هیچ کی دیگه نباشه و خود خوشحالم باشم فقط...
یک ضرب المثل قدیمی سرخپوستی هست که می گه اگه خوشحالی اما همزمان فکر می کنی که دیگران ناراحتند و این نگرانت می کنه بدون که خوشحالیت یه چیزی کم داره و "فکر می کنی" که خوشحالی
پاسخحذفصد البته سرخپوستهای قبیله ما اینجوری اند :->
سخته، خیلی هم سخته، قبول دارم که سخته. ولی میشه. مطمئنم هستم که میشه. نه از این تیریپ ها یی که دور گود وایسادمن و دارم این حرف رو میزنم، ولی میدونم که تا موقعی که آدما چشماشونو میبندن و هر چی میخوان میگن؛ چرا ما گوشامونو نبندیم و نشنویم که چی میگن؟؟
پاسخحذفنون دال دوست داریم :)
پاسخحذفنون دال دوست داریم :)
منم "خرس گنده" رو خیلی دوس دارم. کیف می ده گفتنش.
پاسخحذفدر مورد شوخ طبعی هم 100% حق با توئه. خیلی چیزا که واسه ما خنده داره رو اینا نمی فهمند و برعکسش هم صادقه. با این حال این همسایه ما انقدر منو رو تراس دیده که کارای عجیب می کنم که کلا فکر می کنه که خیلی "کول" هست که همراهی کنه و پایه است واسه خودش